محل تبلیغات شما
صبر؛ درد بازو های خسته این جنگجو را به گونه ای آرام می کرد که گویی میدان مبارزه همچون شالیزار گندم و نسیم همچون مشت ها، صورتم را نوازش می کرد. سکوت؛ با صدایی مهیب از موج انفجار چند دقیقه قبل آمد! در مان لحظه تمامی صدا ها را خنثی کرد! لرز؛ از دوش آب سرد دیروز در اندامم مانده بود! من برای این سرما آماده بودم. ترس؛ همان همراه دوران کودکی که سی و سه سال لحظه ای من را رها نمی کرد. این بار با نسخه ای پیشرفت به سمت من آمد.

هدف؛ سیاه چاله ای افراطی

اتحاد من و انجماد

ای ,همچون ,آمد ,لحظه ,سرما ,مانده ,می کرد ,بودم ترس؛ ,ترس؛ همان ,آماده بودم ,سرما آماده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

999